○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ واسه سال تحویل آماده ای؟ خب کم کم همه رو ردیف میکنی خب تو که اینجوری تخته گاز میری ، برو اما ازت میخوام یه کاری هم واسه دل کوچولوت بکنی همون که وسط این همه هیاهو هی صدات میزنه و برات دست تکون میده و میگه آرزوهات دارن اینجا خودشونو به در و دیوار میزنن میخوای برآورده شون کنی یا نه؟ بگو آره میخوام وضو بگیر و با یه برگه و خودکار برو تو یه فضای ساکت تمرکز کن چند تا شمع سفید قشنگ روشن کن دو رکعت نماز عشق با دل و جون بخوون حالا یه بسم الله الرحمن الرحیم قشنگ بالای برگه ات بنویس و بعد هفت مرتبه بنویس یا ارحم الراحمین و با عشق و توجه و تمرکز تکرارشون کن حالا روی برگه ات آرزوهایی که دوست داری در سال جدید بهشون برسی رو بنویس. خوش خط با شادی و با سپاسگزاری خدایا سپاسگزارم که امسال تو رشته ای که برای آینده بهترین کارایی رو داره قبول میشم خدایا سپاسگزارم که امسال با اونی که تو برام در نظر گفتی ازدواج میکنم و خوشبخت زندگی میکنیم خدایا سپاسگزارم که به کمک تو از ثروتی بی نظیر سرشارم خدایا سپاسگزارم که سلامتی و شادی بر من جاریه و من سالم و قوی و شادابم و خلاصه هر چیزی که خودت میخوای با فعل مثبت این نکته یادت باشه بعد برگه ات رو تا کن بذار تو یه پاکت با شمعا درش رو لاک کن و بذارش تو یه جعبه قفل دار روی جعبه ات هم بنویس برای خدا و کلیدشو بذار یه جای دور از دسترست و تا سال دیگه همین موقع باهاش کاری نداشته باش. در تمام طول سال برای رسیدن به اهدافت تلاش کن اونایی هم که با خداست بهش اعتماد کن و غر نزن غر نزن غر نزن با احساس خوب زندگی کن اگه به وجود شعوری برتر که ما بهش میگیم خدا اعتقاد داری با عشق بهش اعتماد کن اعتماد که کنی هی شکایت و ناله نمی کنی هی "چی شد؟ کی پس؟" نمی گی ادای خوشحالا رو هم درنمیاری با قلبی مطمئن و خوشحال زندگی میکنی آخر سال آینده فکر کنم به تمام آرزوهای قشنگت برسی؛ اگه با این فرمول پیش بری فقط یادت باشه هر احساس ناامیدی ترس از نشدن نگرانی ... قهر و غضب و... ارتعاشتو میبره زیر صفر در حالی که ارتعاشت باید صد باشه پس اگه اون حالت ها رو داشتی و نشد به زمین و زمان بد نگو در خودت تغییر اساسی ایجاد کن سر سفره هفت سین و تو اوج اون حال خوبت منم دعا کن منبع : باشگاه شیک پرواز کاپیتان مجهول #650 ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ منت دار حضورتونم ✋
*khar_ghalt* *khar_ghalt* الان خیلی خوب شده وضعیت مدارس، خداروشکر اینارو راحت تعطیل میکنن زمان ما آنفولانزای مرغی اومده بود، ناظم سر صف گفت هیچکس حق غیبت نداره، شماها که مرغ نیستین که چیزیتون بشه این آنفولانزا هم روی گوساله ها تاثیری نداره ماهم عین اسب آبی نیشمون باز بود 😐😑 @~@~@~@~@~@ 🔻کرونا به نیوزلند رسید، این بار هم به وسیله ایرانیها 🔹اولین مورد کرونا در نیوزلند هم شناسایی شد: یک خانم ۶۰ ساله که هفته پیش از ایران برگشته بود نه که ایرانیها خونگرم و مهموننوازن برا همه سوغات میبرن 😐🚶🏻♂️ @~@~@~@~@~@ 🔹والا صدا و سیما یه جوری از کرونا میگه، آدم دلش میخواد کرونا بگیره😐 *zert* @~@~@~@~@~@ شاطر نونوایی محل ما تمامی مراحل تولید رو بدون ماسک و دستکش انجام میده چینیها از خفاش کرونا گرفتن، من از نون بربری 😶 *khar_ghalt* @~@~@~@~@~@ 🔹با توجه به اینکه روز شنبه پایان کرونا در کشورمان اعلام شده کشورهای عربی روز جمعه را پایان کرونا در کشورشان اعلام کردند عیدتون مبارک😀 *goz_khand* @~@~@~@~@~@ اینقدر کف دستمو شستم اون ۱۸ شده ۱۶/۷۵🚶🏻♂️ *khande_dokhtar* @~@~@~@~@~@ 🔹بهترین راه در امان ماندن از بیماری مهلک کرونا شکستن جفت قلم پاهاست مکانیسم این روش اینجوریاست که با شکستن قلم پاها شما دیگر قادر نیستید در اماکن عمومی ظاهر شوید و در خراب شده خودتان میکپید و کرونا نمی گیرید 😑☝️ *LoL* @~@~@~@~@~@ 🔸قبلنا این وقتا بوی عید میومد، الان کرونا😕 @~@~@~@~@~@ این قدر از کرونا گفتین که دستاتونو بشورین ، تمرکز فقط رو دستامه از توالت اومدم بیرون یادم رفت کو#نمو بشورم @~@~@~@~@~@ دلاتون شاد و لباتون خندون
*********◄►********* می گفت دلم گرفته ، باز نمیشه گره این دل نمی ترکه بغض این روزام خدا منو تنها گذاشت و رفت حالا من موندم و دنیای تاریکی گفتم چرا قفل دلتو باز نمیکنی؟ چرا پشتِ درِ دلتو نگاه نمی کنی؟ چرا اون صدا رو نمی شنوی؟ همون که داره هی صدات میزنه قربون قد و بالات میره همون که با نوک انگشتای جادوییش ، داره میزنه به شیشه دلت و هنوز نا امید نشده همون که فکر میکنی رفته تو رفتی تو در قلبتو باز کردی به تاریکی بفرما زدی سپیدی ، پشتِ درِ در به دری های دلت مونده میخوای قفلشو امشب برای همیشه باز کنی؟ میخوای بترکونی این بغض کهنه رو؟ میخوای دستشو بگیری و بیاریش داخل و بعد دور از چشم همه سفت بغلش کنی ؟ می خوایی؟ پس امشب دقیقا همین شبی که این پست رو خوندی یه ساعتی که فقط تو باشی و خودش بلند شو و با حال خوبی وضو بگیر از اون وضو قشنگا که فکرت فقط پیش خودشه... لباس سفید داری؟ بپوش موهاتو شونه کن براش، عطر بزن میگی چادر باید سرت کنی؟ اره سرت کن همون گل دار قشنگه رو. توی سجاده ات گل بریز... بعد نیت کن دو رکعت نماز عشق میخونم به عشقت خودت و ... دو رکعت نماز بخوون از اون نمازا که به نیت بغل کردنش باشه وسطاش گریه ات میگیره گریه کن بلند بذار هق هق کنی ، بذار شونه هات بلرزن اما آخرش معجزه آرامش و سبکباری رو می چشی... نمازت که تموم شد ؛ بهش بگو اومدم کنارت بشینم درد و دل کنم باهات بعد همه اون حرفایی که گره خوردن تو گلوت رو بگو همه رو ها... از سیر تا پیاز چشماتو ببند فکر کن پیششی آخرش دستاتو بلند کن سمتش بگو به قلب من خوش اومدی و همون جا بگو خدایا بهت اعتماد دارم همه زندگیمو سپردم دست خودت دیگه اصرار نمی کنم ، دیگه پامو نمی کوبم زمین و بهانه نمی گیرم ، فرمون دست تو ، منو ببخش بعدش برو بخواب از فردا صبح فقط شاد باش ، زندگی کن شیطان سیاه که اومد سراغت ، غم هارو خالی کنه تو جونت ؛ تند و تند بگو یا الرحم الراحمین یا الرحم الراحمین اونم هی میگه جانم جان دلم هر چی با یاداوری بودنِ خدا کنارت شادتر و شادتر زندگی کنی شادی های بیشتری بهت هدیه می شه هر موقع کم آوردی ؛ این شعرو با خودت زمزمه کن اگر غم لشگر انگیزد که خون عاشقان ریزد من و ساقی به هم سازیم و بنیادش براندازیم یادت باشه راحت ترین کار دنیا زانوی غم بغل کردنه... تو در نماز عشقت با ساقی قرار مدار گذاشتی پس با خیال راحت بخند و نفس عمیق بکش آزادی قلبت مبارک رفیق✋ منبع : باشگاه شیک پرواز کاپیتان مجهول 650 *********◄►********* منت دار حضورتونم✋
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ دیگر برایم مهم نیست بی حس شده ام از قضاوت و بی انصافیِ هیچ آدمی ، دلم نمی گیرد من به مرحله ی پذیرشِ خودم رسیده ام نه از تمجید و ابراز علاقه ی کسی ، ذوق می کنم نه با انتقاد و رفتنِ کسی ، به هم می ریزم به معنایِ واقعی ، عینِ خیالم نیست این روزها ، همه چیزِ دنیایِ من ، به خودم بستگی دارد حالِ من خوب است نه عاشقم ، نه غمگینم ، نه دلتنگ از شما چه پنهان این روزها جایِ هیچ کسی خالی نیست من در بی تفاوت ترین حالتِ ممکن قرار دارم
*~*****◄►******~* فرمانده های گردان گوش تا گوش نشسته بودند آمد تو، همه مان بلند شدیم. سرخ شد، گفت بلند نشید جلوی پای من گفتیم حاجی ! خواهش می کنیم. اختیار داری. بفرمایید بالا باز جلسه بود. ایستاده بود برون سنگر، می گفت نمی آم. شماها بلند می شید قول دادیم بلند نشویم یادگاران، جلد هفت، کتاب شهید خرازی، ص 57 *~*****◄►******~* گفت امشب من این جا بخوابم ؟ گفتم بخواب. ولی پتو نداریم یک برزنت گوشه ی سنگر بود. گفت اون مال کیه ؟ گفتم مال هیشکی. بردار بخواب همان را برداشت کشید رویش. دم در خوابید صبح فردا، سر نماز، بچه ها بهش می گفتند حاج حسین شما جلو بایستید یادگاران، جلد هفت، کتاب شهید خرازی، ص 74
^^^^^*^^^^^ چه مظلومانه چشم دوخته و گاهی قطره های بلورین از چشمش می چکد به چه می اندیشد چرا چشمش را از گهواره نمی گیرد؟ بانو چه شده اصغر نیست تابش بدهی مگر تو لایق اسیری بودی تو تاج سر حسین بودی همسر حسین بودی و مادر شهید والا مقام اصغر اسارت مال تو نبود چه کشیدی در راه که مدام دستانت را عینه گهواره تکان می دادی و لای لای می خواندی زخم زبان می شنیدی سنگ میزدند اما تو باز هم چشمت به رقیه بود که زینب سنگرش بود بانو تاوان دلشکسته ی تو را مهدی _ عج _ خواهد گرفت خون طفل صغیر را صاحب الزمان خواهد گرفت شک نکن بانو شک نکن ^^^^^*^^^^^ در سوگ جانان | قسمت اول ◄ در سوگ جانان | قسمت دوم ◄ در سوگ جانان | قسمت سوم ◄ در سوگ جانان | قسمت چهارم ◄ در سوگ جانان | قسمت پنجم ◄ در سوگ جانان | قسمت ششم ◄ در سوگ جانان | قسمت هفتم ◄
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ حقیقت تلخ پیرمردی موبایلشو برد تعمیر ڪنه بعد از مدتی آقای تعمیرکار اومد و گفت؛ پدر جان موبایلت سالمه هیچ مشکلی نداره پیرمرد با صدای غمگینی گفت پس چرا بچه هام بهم زنگ نمی زنن ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ اگه دوسش داری چرا بهش نمی گی؟؟؟ بلاکم داداچ...:))) ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ دیدین#دکترآ سآدیسمدآرن ، میپرسنکجآتدرد میکنهبعددقیقآهمونجآروچندبآر محکمفشآرمیدن؟ بعضیآدقیقآ اینطورین میآنتوزندگیتومیفهمندردت چیه ، #نقطهضعفت چیه بعددقیقاکلیدمیکننروهمون هیفشآرمیدن :) ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ بعضیا درس هاے خوبے بهمون دادن مثلا اینڪہ هر دو پایے آدم نیست
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ روزی که مادر شوم به بچه ام یاد می دهم که قایم باشک اصلا هم بازی خوبی نیست اینکه چشم بگذاری و منتظر گذشت زمان بشوی و توی دلت بترسی نکند او را پیدا نکنی و بازی را باخته باشی چه قدر پوچ و بیهوده است این خودش، شروع ِ ترس های دوران بزرگسالی ست منتظر می مانیم که زمان بگذرد آدم های اطرافمان غیبشان بزنند و آن وقت تازه چشم باز می کنیم و میان اینهمه جاهای خالی، دنبال بودنشان می گردیم «ده بیست سی چِل، پنجاه شصت » روزی که مادر شوم به بچه ام یاد می دهم که قایم باشک بازی خطرناکیست درست است که سر زانوهایت زخمی نمی شوند و با توپ ات شیشه ی پنجره ها را نمی شکنی اما تو را بزدل می کند تو را تبدیل می کند به ادمی که وقتی بزرگ شدی، خیال برت دارد برای اینکه قدرت را بدانند برای اینکه در جست و جوی تو باشند حتما باید بروی و همانطور که دست روی دست گذاشته ای و می ترسی صدایت در بیاید پنهان شوی یاد نمی گیری که برای برنده بودن باید تلاش کنی و دیده شوی با صدای رسا حرف بزنی قدم های بزرگ برداری و از تکان دادن دست هایت توی کمدهای دیواری و پشت پرده های حریر اشپزخانه نترسی «هفتاد هشتاد نود صد » روزی که مادر شوم به بچه ام یاد می دهم که از هیچ «داااللللی» گفتنی نترسد و از اینکه دیده می شود خوشحال بماند
شهید محمدرضا ملک خواه شیجانی بیست و چهارم آذر 1340، در شهرستان رشت به دنیا آمد. پدرش حسینعلی، کشاورزی می کرد و مادرش محترم نام داشت. تا پایان دوره متوسطه در رشته تجربی درس خواند و دیپلم گرفت. سال 1365 ازدواج کرد و صاحب یک پسر شد. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت. و بیست و هفتم بهمن 1365، در کوشک بر اثر اصابت گلوله مجروح شد. دوازدهم دی 1369، در زادگاهش بر اثر عوارض ناشی از آن به شهادت رسید. مزار وی در شهر خمام تابعه همان شهرستان قرار دارد ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ خدمت همسر عزیزم سلام پس از عرض سلام و سلامتی شما را از درگاه خداوند متعال خواهانم و امیدوارم که همیشه سالم و سرحال باشی اگر از حال اینجانب شوهرت را خواسته باشی خوبم و هیچگونه نگرانی نیست از انجا چه خبر ؟ ایا همه خوب هستند یا نه ایا تو خوب هستی انشاءالله که هیچگونه کسالتی نداری عزیزم این اولین نامه از خود خط مقدم است اولین شب در سنگر چقدر غمناک است ادم دلش می گیرد این نامه را ساعت 8 شب برایت نوشتم مورخ هفدهم بهمن 1365 ما تقریبا با عراقیها 500 الی 700 متر فاصله داریم روزها و شب ها دائم خمپاره می زنند از طرف عراق و تیرهای مستقیم سیمینوف اولین روزی که در خط وارد شدم فرمانده به من خوش امد گفت من توی سنگر نشسته بودم و ساک و کیسه انفرادی من در کنار سنگر بود که خمپاره خوشبختانه خورد بغل سنگر ما که تمام وسایلم درب و داغون کرد من توی سنگر نشسته بودم و هیچ خیالی برای من نبود همسرم خیالت کاملا راحت باشد من حالم خیلی خوب است انشاءاله همین زودیها به مرخصی خواهم امد این نامه را برایت نوشتم که از موقعیت من باخبر باشی من تقسیم شدم به گردان 100 تیپ 4 همراه کوشک فقط از لحاظ مرخصی خیلی گردان است یعنی همه چیزش بده هر چه تبعیدی است توی این گردان است این شانس بد من بود ولی خوب در هر صورت عیبی ندارد ما اینجا با همه نوع سرباز اشنا شدیم از کرد گرفته تا شمالی خوب عزیزم وقت شما را دیگر نمی گیرم سلام من را به همه برسان برایم نامه بنویس خداحافظ / به امید دیدار همسرت محمدرضا / هجدهم بهمن 1365 *♥♥♥♥*♥♥♥♥* نامه های عاشقانه | قسمت اول | شهید عباس دوران ◄
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم